شعر مهدوی
شعر مهدوی
طلوع میکند آن آفتاب پنهانی
ز سمت مشرق جغرافیای عرفانی ..
دوباره پلک دلم میپرد، نشانـه چیست؟
شنیدهام کـه میآید کسی بـه مهمانی ..
کسی کـه سبزتر است از هزار بار بهار
کسی، شگفت کسی، آن چنان که میدانی ..
کسی کـه نقطـه آغاز هرچـه پرواز است
تویی کـه در سفر عشق خط پایانی ..
تویی بهانـه آن ابرها کـه میگریند
بیا کـه صاف شود، این هوای بارانی ..
تو از حوالی اقلیم هر کجا آباد
بیا کـه میرود این شهر رو به ویرانی ..
کنار نام تو لنگر گرفت کشتی عشق
بیا کـه یاد تو آرامشی است طوفانی ..
سپیده می زند از مشرق زمین هر روز
نفس شماره زند، پس چرا نمی آیی ؟!
اللهم عجل لولیک الفرج