سر تا پایم را خلاصه کنند می شوم "مشتی خــــــــــاک"
سر تا پایم را خلاصه کنند می شوم
“مشتی خــــــــــاک”
که ممکن بود “خشتی” باشد در دیوار یک خانه
یا “سنگی” در دامان یک کوه
یا قدری “سنگ ریزه” در انتهای یک اقیانوس
شاید “خاکی” از گلدان
یا حتی “غباری” بر پنجره
اما مرا از این میان برگزیدند :
برای” نهـــــایت”
برای” شرافت”
برای” انســـــانیت”
و پروردگارم بزرگوارانه اجازه ام داد برای : ” نفس کشیدن ” ” دیدن ” ” شنیدن “
” فهمیـــــدن “
و ارزنده ام کرد بابت نفسی که در من دمید
من منتخب گشته ام :
برای” قـــــرب ” برای” رجعت ” برای” سعادت “
من مشتی از خاکم که خدایم اجازه ام داده: به” انتخاب ” به” تغییر ” به” شوریدن ” به” محبت “
و بهشتی شدن
وای بر من اگر قـــــدر ندانم..
و خودم را آماده عذاب آخرت کنم