دهه شصتی بودن یعنی....
دهه شصتی بودن یعنی….
دهه شصتی بودن ، یعنی دوران جنینےات در شکم مادر ، با صدای آژیر و ضدهوایی و … و آیت الکرسی خواندن های مادرت، همراه شدن…
دهه شصتی بودن ، یعنی خیلی وقتها قناعت کردن به همان آب قند ریخته شده در شیشه پستانک به جای شیرخشک و صبر تا اعلام دوباره کوپن شیرخشک ..
دهه شصتی بودن ، یعنی شکل گرفتن خاطرات کودکےهایت، با بدرقه پدر برای رفتن به جبهه های جنگ …
با اشک های بےصدای مادرت
دهه شصتی بودن ، یعنی دیدن گاه به گاه پدر با دست و پای بانداژ شده در اثر مجروحیت های جنگ…
دهه شصتی بودن ، یعنی دیدن قامت شکسته پدر بعد از هر عملیات … آخر بهترین دوستان پدر ، جلوی چشمانش پـرپـر شدند …
دهه شصتی بودن ، یعنی بازی با پاهای مصنوعی پدر به جای فوتبال بازی کردن با او ….
دهه شصتی بودن ، یعنی شمردن تاول های دست و پای بابا….،
یعنی صدای خس خس سینه ای مجروح….،
یعنی دلهره تمام شدن کپسول اکسیژن و جور نشدن آن برای تنفس های بعدی بابای شیمیایی
دهه شصتی بودن ، یعنی کتک خوردن از بابای مهربونی که عاشق توست وقتی که موج انفجار دوباره به سراغش آمده و دیگر تو را نمےشناسد….
دهه شصتی بودن ، یعنی شهادت پدرت مےشود مجوّز زخم زبان های بقیه… جوری که در دفترچه کنکور نمینویسی #فرزندشهیدی!!!
دهه شصتی بودن ، یعنی شنیدن خاطرات پدر شهیدت از زبان مادر، و تجسم #آغوش_پر_مهر_پدر در ذهن… آخر تو بعد از شهادتش به دنیا آمدی و …
دهه شصتی بودن ، یعنی مرد خانه شدن در ۴ـ۵ سالگی…
دهه شصتی بودن ، یعنی بزرگ شدن با تحریم و سختی
دهه شصتی بودن ، یعنی ۴نفره نشستن روی نیمکت های مدرسه، یعنی پشت کنکور ماندن، یعنی درسخواندن با همان کتابهای درسی خواهربرادر بزرگترت
دهه شصتی بودن ، یعنی
قناعت
صبر
تحمل
دهه شصتی بودن ، یعنی
مانند قطره های آب ، سرسخت بودن و سنگ مشکلات و سختی ها را سوراخ کردن
دهه شصتی بودن ، یعنی با گوشت و خون و پوستت چشیده ای سر منشا تمام مشکلاتت، #امریکا و #اسرائیل و سازش با آنهاست
یعنی
تنفر از امریکا و اسرائیل در تک تک سلول هایت جریان داشتن
دهه شصتی بودن ، یعنی #شهیدمحمودرضابیضایی شدن
یعنی #شهید_عبدالمهدی_کاظمی بودن و اسمت جزء شهدا رقم خوردن
یعنی #شهیدجوادمحمدی شدن
دهه شصتی بودن یعنی ادامه دهنده راه شهدا بودن حتی با بذل جان