دلنوشته
دلنوشته
موعودا! ديرهنگامى است كه چشمان انتظار به راهت دوخته و جان و دل به شرارههاى اشتياقت، سوختهايم .
باغ آرزوها بهشوق بهارروىتو خزانها را مىشمارد و چكامههاى خونين شقايق را مىنگارد;
نرگسها داغ هجر تو بر سينه دارند;
عروسان چمن جز به مژده جمال دلارايتسر زحجله عيش برنيارند;
اى دستدست كردگار!
معراجنشينى بگذار از پرده غيبتبه درآى و رخسار محمدى بنما;
كه خيل منتظران در فرودست وعيدهاى دنيايى ، چشم بر بلنداى وعده ديدار تو دارند. اى گوشوار عرش الهى!
آرمان انتظار را به ك ولهبار صبر و يقين ، بر دوش مىكشيم و به ترنم آواى ظهور سرخوشيم ; هر صبح و مسا، ياد طلوع تو را در سينه مىپرورانيم و پرتو چهر تو را در ديده نقش مىزنيم.
اى اميد بىپناهان ، بيا … بيا . از ثرى تا به ثريا، دلهاى بىقراران ، شيداى يك نگاهت .
از سوىتا ماسوى جانهاى بىپناهان ، نثار قدمهايت .
بيا و روزهداران غيبت را به افطار فرج بنشان و قضاى عهد انتظار را دستى برافشان.