قربانت ای امام جوانها جوانیام!
در خود شکستن تو چه آرام و بی صداست
عالم که یکصدا زِ غمت غرق در عزاست
در خانهات چقدر غریبی عزیز شهر
در پشت حجرهی تو چرا هلهله به پاست؟
داری چه زود میروی از دست روزگار
دنیا حقیر بود و تو را بیش از این نخواست
لبهای تشنه، پیکر در زیر آفتاب
این جملهها چقدر برای من آشناست
هر بار روضهخوان پی یک کشف تازه است
اما گریز روضهاش آخر به کربلاست
سربسته گفت: در غم او مصرعی بس است
میگفت روضهخوان که علی اکبر رضاست
قربانت ای امام جوانها جوانیام!
از کودکی دلم به نگاه تو مبتلاست
هستیم تا همیشه نمکگیر سفرهات
حرز تو سالهاست که بر بازوان ماسا