داستان و عبرت روز
داستان و عبرت روز
دزدی به مزرعهای رفت و جوالی را همراه خود برد.
اوّل مقداری کدوحلوایی و هندوانه و خربزه در جوال ریخت، بعد مقداری سیب و سیب زمینی و بادمجان و خیار، و روی آن مقداری سبزیهای مختلف مثل تره و ریحان، درِ جوال را بست و آمادهی فرار شد.
ناگهان صاحب مزرعه با نوکرهایش رسیدند. نوکرها دزد را گرفتند و به درختی بستند و از ارباب پرسیدند با او چه کنیم؟
ارباب دستور داد هر چه داخل جوال است، یکی یکی بیرون بیاورند و به سر دزد بزنند.
نوکرها هم مشغول شدند و سبزیهای لطیف را که روی جوال بود، یکی یکی برداشتند و به سر دزد میزدند، ولی دزد گریه میکرد و میگفت:
اللّهُمَّ اجْعَلْ عَواقِبَ امُورِنا خَیْراً:
«خدایا آخر و عاقبت کارهای ما را ختم به خیر کن»
چون میدانست آخر کار چیزهایی مثل کدوحلوایی و هندوانه و خربزه را که اول در جوال ریخته، بر سرش خواهند زد.
در آخرت هم همان چیزهایی را باید متحمّل شویم که در دنیا در جوالمان ریختهایم.
حاج اسماعیل دولابی