داستان ادامه دار(بیداری از خواب غفلت)
بیداری از خواب غفلت:
#تشرفات (قسمت اول)
در دزفول مردان با شرافت و با فضیلت زیاد بودهاند، که منجمله «محمّد على جولاگر دزفولى» است. او داستانى دارد که در کتاب «الشّمس الطّالعه» و کتاب شرح زندگى «شیخ انصارى» آمده است، نقل کردهاند:
آقاى حاج «محمّد حسین تبریزى» که از تجّار محترم تبریز بوده و فرزندى نداشته و آنچه از وسائل مادّى از قبیل دارو و دوا برایش ممکن بوده استفاده کرده و باز هم داراى فرزندى نشده، ایشان مىگوید: من به نجف اشرف مشرّف شدم و براى قضاء حاجتم به مسجد سهله رفتم و متوسّل به «امام زمان» علیه السّلام گردیدم،
✨?✨
شب در عالم مکاشفه دیدم، که آقاى بزرگوارى به من فرمودند: برو دزفول نزد «محمّد على جولاگر» (بافنده) تا حاجتت برآورده شود. من به دزفول رفتم و از آدرس آن شخص تحقیق کردم، به من او را نشان دادند وقتى او را دیدم، از او خوشم آمد زیرا او مرد فقیر روشن ضمیرى بود، مغازه کوچکى داشت و مشغول کرباس بافى بود. به او سلام کردم، او گفت: علیک السّلام آقاى حاج محمّد حسین حاجتت برآورده شد، من از آنکه هم اسم مرا مىدانست و هم گفت: حاجتت برآورده شد تعجّب کردم و از او تقاضا نمودم، که شب را خدمتش بمانم. گفت: مانعى ندارد. من وارد دکان کوچک او شدم، موقع مغرب اذان گفت: و نماز مغرب و عشاء را با هم خواندیم،
✨?✨
مختصرى که از شب گذشت، سفرهاى را پهن کرد، مقدارى نان جو در آن سفره بود و مقدارى هم ماست آورد، با هم شام خوردیم. من و او همان جا خوابیدیم، صبح برخاست و نماز صبح را خواندیم و مختصرى تعقیب خواند و دوباره مشغول کرباس بافى خود شد. به او گفتم: من که خدمت شما رسیدهام دو مقصد داشتم یکى را فرمودید. که برآورده شد ولى دوّمى این است که شما چه عملى انجام دادهاید، که به این مقام رسیدهاید؟َ امام علیه السّلام مرا به شما حواله مىدهد! از اسم و قلب من اطّلاع دارید!
ادامه دارد…