باور کنيد "بيرون" شماره نداره... »
«ديروز به مادرم زنگ زدم، بعد از مرگش تلفن ثابت خانه
اش را جمع نکرديم ….
نمي خواهم ارتباطمان قطع شود.
هر وقت دلم هوايش را ميکند بهش زنگ ميزنم …
تلفنش بوق ميزند….
بوق ميزند…
بوق ميزند…
وقتي جواب نميدهد با خودم فکر ميکنم يا براي خريد
رفته بيرون يا خانه همسايه است….
الان چند سال ميشود هر وقت دلم هوايش را ميکند
دوباره زنگ ميزنم .
شماره ” بيرون ” را هم ندارم زنگ بزنم بگويم : “به مادرم
بگيد بياد خونه اش دلم براش تنگ شده “
! دوست من اگر مادر تو هنوز خانه است و نرفته ” بيرون ” ….
امروز بهش زنگ بزن….
برو پيشش….
باهاش حرف بزن….
بگو که دوستش داري….
و گرنه وقتي بره “بيرون ” خيلي بايد دنبالش بگردي…
باور کنيد “بيرون” شماره نداره… »