آیت الله بهجت(ره) :
آیت الله بهجت(ره) :
به خدا پناه می بریم که از راهی برویم که شرطش پا گذاشتن روی حق باشد
به خدا پناه میبریم کهاز راهی برویم که نتوانیم برگردیم
آیت الله بهجت(ره) :
به خدا پناه می بریم که از راهی برویم که شرطش پا گذاشتن روی حق باشد
به خدا پناه میبریم کهاز راهی برویم که نتوانیم برگردیم
ڪوفـيان بـا «ظهور» حسيـن(ع) و مـا بـا «غـيبـت» تـو امـتحـان شـديــم،
بـہ راستے ڪداميڪ سخـت تـر اسـٺ!!!
ظهور… يـا غيــبـٺ؟!
امیدغریبان تنها کجایی! یا صاحب الزمان ادرکنی
وقایع روز نهم محرم سال 61هجری
در روز نهم محرم (تاسوعای حسینی) شمر بن ذی الجوشن با نامه ای كه از عبیداللّه داشت از “نُخیله” كه لشكرگاه و پادگان كوفه بود با شتاب بیرون آمد
و پیش از ظهر روز پنجشنبه نهم محرم وارد كربلا شد و نامه عبیداللّه را برای عمر بن سعد قرائت كرد.
ابن سعد به شمر گفت: وای بر تو! خدا خانه ات را خراب كند، چه پیام زشت و ننگینی برای من آورده ای.
به خدا قسم! تو عبیداللّه را از قبول آنچه من برای او نوشته بودم بازداشتی و كار را خراب كردی…
شمر كه با قصد جنگ وارد كربلا شده بود،
از عبیداللّه بن زیاد امان نامه ای برای خواهرزادگان خود و از جمله حضرت عباس علیه السلام گرفته بود كه در این روز امان نامه را بر آن حضرت عرضه كرد و ایشان نپذیرفت.
شمر نزدیك خیمه های امام حسین علیه السلام آمد و عباس، عبداللّه، جعفر و عثمان فرزندان امام علی علیه السلام كه مادرشان ام البنین علیهاالسلام بود را طلبید.
آنها به درخواست امام حسین علیه السلام بیرون آمدند،
شمر گفت: از عبیداللّه برایتان امان گرفته ام.
آنها همگی گفتند: خدا تو را و امان تو را لعنت كند، ما امان داشته باشیم و پسر دختر پیامبر امان نداشته باشد؟!
در این روز اعلان جنگ شد كه حضرت عباس علیه السلام امام علیه السلام را باخبر كرد.
امام حسین علیه السلام فرمود: ای عباس! جانم فدای تو باد،
اگر میتوانی آنها را متقاعد كن كه جنگ را تا فردا به تأخیر بیندازند و امشب را مهلت دهند تا ما با خدای خود راز و نیاز كنیم و به درگاهش نماز بگذاریم.
خدای متعال میداند كه من بخاطر او نماز و تلاوت قرآن را دوست دارم.
حضرت عباس علیه السلام نزد
سپاهیان دشمن بازگشت و از آنان مهلت خواست. عمر بن سعد در موافقت با این درخواست تردید داشت، سرانجام از لشكریان خود پرسید كه چه باید كرد؟
“عمرو بن حجاج” گفت: سبحان اللّه! اگر اهل دیلم و كفار از تو چنین تقاضایی میكردند سزاوار بود كه با آنها موافقت كنی.
عاقبت فرستاده عمر بن سعد نزد عباس علیه السلام آمد و گفت: ما به شما تا فردا مهلت میدهیم، اگر تسلیم شدید شما را به عبیداللّه میسپاریم وگرنه دست از شما برنخواهیم داشت…
منابع:
ارشاد،شیخ مفید،ج2،ص89،91
انساب الاشراف،ج3،ص184
الملهوف،ص38