مشاوره
?مشاوره ?
سلام
من حدود یک سال هست که ازدواج کردم. دختری بودم که مادیات برام اهمیتی نداشت و تنها ملاکم اخلاق و ایمان بود. بنابراین با وجود خواستگارهای زیاد، تصمیم به ازدواج با همسرم گرفتم که از همه نظر در سطح پایین تری بودند. در اواخر دوران عقد متوجه وابستگی شدید همسرم به مادرشون شدم. و فهمیدم ایشون حتی توان بیان خواسته ی من یا خودشون رو به خانوادشون ندارن. و هرچیزی که مادرشون بگه اطاعت میکنن، چه درست و چه نادرست.
در تمام این یک سال هرچقدر تلاش کردم به شوهرم نزدیک بشم نشد. ایشون تمام مسائل ریز و درشت روزمره ی مارو به مادرشون میگن. و من حتی انقدری به ایشون اعتماد ندارم که بتونم یک مشکل رو باایشون مطرح کنم یا باهاشون درد دل کنم. خیلی حس بدی دارم. بسیاری از روزها و شبهام به خاطر این مسائل با اشک و ناراحتی گذشته. روح ایشون در منزل پدریشون جا مونده و دلشون به زندگیمون نیست. ناگفته نمونه که بسیار مهربان و مسئولیت پذیرن. اما این نکات ارامش رو از من گرفته و بارها تصمیم به جدایی گرفتم اما نتونستم. خسته ام. شاید مشکلم مشکل حادی نباشه اما این استرس و عدم اعتماد خیلی ازاردهندس. در تمام دونفرگی های ما ایشون یا دارن تلفنی صحبت میکنن و یا پیام میدن که مادر چه شرایطی هستیم. من اصلا مخالف ارتباطات ایشون نیستم. تنها خواستم اینه که حریمی هم برای زندگی مشترکمون قائل باشن. این که مرتب ساعت رفتن و اومدن و خوابیدن و بیدارشدن من گزارش میشه، باعث میشه احساس کنم استقلال ندارم و دارم کنترل میشم.
ضمنا ما در هفته ۳ ۴ شب منزل پدرشوهرم هستیم. شوهرم تنها هم به اونها سر میزنن. اما بازهم به من میگن که دارن کوتاهی میکنن و من رو بدهکار خونوادشون میدونن. مادرشون هم از اینکه ما با مترو بریم یا اژانس رو دستور میدن تا خصوصی ترین مسائل ما.
واقعا نمیدونم چیکارکنم. رو زندگیم مطمئن نیستم. دهجور بیماری گرفتم از اعصابم…
?پاسخ مشاوره?
موضوعي كه شما مطرح كرديد نكته اي است كه بسياري از زوج هاي جوان با آن روبه رو هستند. و اينكه شما در ابتداي زندگي مشتركتان به آن توجه كرده ايد نكته ي مثبتي است و مي تواند در بهبود زندگي شما خيلي موثر باشد. اين طبيعي است كه زن ميخواهد همسرش تكيه گاه وي در زندگي باشد او خواهان استقلال شوهرش از خانواده اصلي مي باشد و ميخواهد مردش استقلال داشته باشد همانطور كه مرد انتظار استقلال زن از خانواده اصلي اش را دارد. مردي كه به خانواده اصلي اش تكيه كرده و آنها را اصل و زندگي مشترك خودش را فرع قرار داده، نمي تواند تكيه گاه مطمئني براي همسرش باشد. و همسرش از اين بابت رنج فراوان مي برد. حال چه بايد كرد: قدم اوّل اين است كه، به اين قضيه حساسيت نشان ندهيد. متاسفانه خانم ها در اين گونه مواقع خيلي سريع و نا پخته از خود حساسيت نشان مي دهند، اين واكنش هاي نسنجيده و احيانا تند، پيام هايي منفي به مرد ميدهد، پيامهايي مبني بر اينكه زن دارد حسادت مي كند، و مي خواهد رابطه او با خانواده اش را قطع كند و چون مرد خانواده اصلي اش را دوست دارد و خودش را مديون آنها مي داند به جبهه گيري مي پردازد و همين نقطه آغاز تلكامي ها و درگير شدن خانواده تازه شكل گرفته در تلاطمات آسيب زا مي گردد و خود عاملي براي وابستگي بيشتر مرد به خانواده اصلي مي شود. ديگر اينكه جنابعالي حتما بعد از ورود به زندگي مشترك، هيچ گاه در صدد قطع رابطه همسرتان با خانواده اش نباشيد. چه آنكه قطع اين ارتباط، موجبات خلاء روحي و سلب آرامش رواني وي مي گردد. كه تبعات آن، اول از همه گريبانگير خود شما خواهد شد و تأثير مستقيمي بر كيفيت زندگي مشتركتان خواهد داشت. از سوي ديگر، كينه و نفرت ايجاد شده به خاطر اين رفتار، تا آخر عمر در ذهن همسرتان و خانواده اش باقي خواهد ماند و با كوچكترين تلنگر و لرزه اي زنده خواهد شد. سعي كنيد با برخورد خوب و پيدا كردن علايق و خواسته هاي او، با محبت، و مهرباني و فضاسازي آرام وجذاب ، همسرتان را به سمت خودتان بكشيد و تلاش كنيد كه همسرتان پذيراي حرفهاي شما باشد و در او نسبت به خودتان اعتماد ايجاد كنيد. لازم به ذكر است كه براي داشتن يك ازدواج موفق و پايدار نياز است كه مراحل تكاملي قبل از ازدواج توسط دختر و پسر با موفقيت طي شده باشد و آنها از بلوغ عقلي و استقلال عاطفي- رواني برخوردار شده باشند. گاهي بنا به دلايلي در يك خانواده يكي از اعضا به عضو ديگر خانوا ده به شدت وابسته مي شود؛. در اين حالت مثلا پسر خودش را مسئول احساسات اعضاي خانواده اش مي داند و تلاش مي كند با رفتارهايش او را خوشحال كند. هر گونه رفتار مستقل پسر، خانواده اش را آشفته مي كند. اين وابستگي عاطفي به ارتباطات صميمانه فرزند با ديگران لطمه مي زند و اگر در اين مرحله ازدواج كند، مشكلاتي خواهد داشت. محبت به همسر مي تواند باعث رابطه صميمانه و خوشايند شود اما نمي تواند ويژگي هاي شخصيتي او را تغيير دهد مگر همسر داوطلبانه در پي تغيير باشد و عشق و محبت موجود در رابطه زناشويي او را در اين مسير دلگرم كند. براي استقلال خانواده به تلاش زن و شوهر و پذيرش خانواده هاي هر دو نياز است. گاهي براي اين كار نياز به زمان داريم و همسران بايد شخصيتي نسبتا مستقل داشته باشند و تلاش كنند با گذر زمان خانواده خود را با شرايط جديد سازگار كنند تا استقلال خانواده جديد را به رسميت بشناسند. چنانچه زن يا شوهر به خانواده اوليه وابسته باشند نمي توانند از عهده اين وظيفه تكاملي مهم براي داشتن خانواده اي مستقل و شاد برآيند. قدم بعدي اينست كه: در جستجوي علت اين وابستگي باشيد. در صورتي كه علت اين وابستگي، از رفتار شما نشات مي گيرد، مثلا عدم توجه شما نسبت به او، كمبود عاطفه بين شما و همسرتان، عدم حمايت شما از وي، رفتارهاي كودكانه و نسنجيده شما در برخورد با مشكلات و…، درصدد تغيير رفتارتان بر آييد. اگر گرايش افراطي او به خانواده اش، علتي ديگر داشته باشد، بهتر است اين موضوع را با يك مشاور و خانواده درمانگر در ميان بگذاريد و براي رفع آن از وي راه حل بخواهيد.