بر روی رضـا شمـس امامت صلـوات
بر روی رضـا شمـس امامت صلـوات
بر شافع ما روز قیامـت صـلوات
در شـام ولادتـش که شادنـد همـه
بفرست بر این روح کرامت صلوات
*اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم*
بر روی رضـا شمـس امامت صلـوات
بر شافع ما روز قیامـت صـلوات
در شـام ولادتـش که شادنـد همـه
بفرست بر این روح کرامت صلوات
*اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم*
خواهرم قدر بدان❗️
چادرت ارثیه زهرا بود❗️
یادگاری که سر زینب بود
و همه
پدر و هر دوبرادر
همه حساس به آن چادر خاکی بودند.??
???
تا علی ضربت خورد?
گفت زینب گل بابا?
علی و آل علی
به فدای تو و این چادر تو?
نگذاری که بیفتد به زمین??
???
تا حسن شد جگرش پاره به جامی از زهر??
گفت خواهر
به همان لحظه مادر
که زمین خورد قسم
چادر از دست نده?
???
و گمانم که حسین
وسط معرکه کرب وبلا‼️?
یک نگاهش به سوی لشکر دشمن
و نگاهی دگرش سمت همین چادر زینب بوده????
هر نگاهی که به خواهر می کرد
چادرش را می دید???
فکر و ذکرش و خیالش
همه می شد راحت
???
به گمانم وسط آن گودال
نگران حرم و چادر زینب بوده???
همه خون ها به فدای تو و آن چادر تو?
زینبم تو حواست باشد.?
???
اینک اما امروز‼️‼️
خواهرم❗️
از همان روز نخست
سنبل غیرت ما چادر مشکین تو بود?
این همه خون جگر ها
این همه نیزه و سرها
همه رفتند که تو
بشوی چادری و زهرایی???
وارث چادر زینب نکند خون به دل مهدی زهرا بکنی….????
????????????
❤️کپی مطالب با ذکر صلوات آزاد است❤️️
?عاشقــانہ بـہ سبڪــ شہــدا?
یـہ روز داشتیم با ماشیـن تـو خیابون مےرفتیـم
سر یـہ چراغ قرمز …?
پیرمـرد گل فروشـے با یـہ ڪالسڪه ایستاده بود …
منوچـہر داشت از برنامـہ ها
و ڪارایـے ڪـہ داشتیم مےگفت …?
ولـے مـن حواسـم بـہ پیرمرده بود …
منوچـہر وقتے دید
حواسم به حرفاش نیست …
نگاهـمو دنبال ڪرد و فڪر ڪرده بود دارم به گلا نگاه میکنم …?
توے افڪـار خـودم بودم ڪہ
احسـاس ڪـردم پاهام داره خیس مے شہ …!!!
نـگاه ڪردم دیـدم منوچـہر داره گلا رو دستہ دستہ میریزه رو پاهام …?
همـہ گلاے پیرمرد و یہ جا خریده بود ..!
بغل ماشین ما ،
یـہ خانوم و آقا تو ماشین بودن …
خانومـہ خیلـے بد حجاب بود …
بـہ شوهرش گفت :
“خـاااااڪـــــ بـر سرتــــــ … !!!
ایـݧ حزب اللہـیـا رو ببین همه چیزشون درستـہ"?
منوچہر یـہ شاخـہ?برداشت و پرسیـد :
“اجازه هسـت ؟”
گفتـم : آره
داد به اون آقاهـہ و گفت :
“اینو بدید به اون خواهرمون …!”
اولیـݧ ڪاری ڪہ اون خانومہ کرد
ایـن بود که رژ لبشو پـاڪــ ڪـرد و روسریشو ڪـشـید جلو !!!?
#جانباز_شهید_سید_منوچهر_مدق
#خاطرات_ناب
#عاشقانه