عاشقانه ای برای خلیج همیشه فارس
عاشقانه ای برای خلیج همیشه فارس
و خورشید آمد و از صبح، سر تا پا تماشا کرد
تماشا کرد تا اینکه خودش را در تو پیدا کرد
در آغوشت گرفت و یک غروب سرخ برپا شد
خودش را در تلاطم ها میان قلب تو جا کرد
شب آمد، ماه آشفته، کمی لاغر تر از دیشب
سوار موجها رقصید و هی پایین و بالا کرد
*
جهان در آرزویت بود تا همسایه ای بدنام
برای نام تو یک وصله ی ناجور پیدا کرد
همانجا بود توفانی شدی، خونت به جوش آمد
تلاطم کردی و شوقت نژادت را هویدا کرد
زبانت فارسی با لهجه ی گرم جنوبی هاست
ولی گوش کر تاریخشان نشنید و حاشا کرد
تو ایرانی ترین موسیقی دورانی و باید
تمام سال در گوشه کنارت جشن برپا کرد
چه جشنی بود اگر می شد که با یاری در این ساحل
دو فنجان چای نوشید و نگاهی سمت دریا کرد
*
نوشتم روی ساحل با نوک انگشت نامت را:
“خلیج فارس"، موجی آمد و با شوق امضا کرد