چه لذتی دارد حجاب؟
چه لذتی دارد حجاب؟
نمى دانید؛
واقعاً نمى دانید چه لذتى دارد وقتى سیاهى *چادرم،*
′°دل مردهایى كه چشمشان به دنبال خوشرنگترین زنهاست را مى زند.
نمى دانید چقدر لذتبخش است وقتى وارد مغازه اى می شوم و می پرسم:
*آقا! اینا قیمتش چنده؟* *و فروشنده جوابم را نمى یدهد؛*
دوباره مى پرسم: آقا! اینا چنده؟ فروشنده كه محو موهاى مش كرده زن دیگرى است و حالش دگرگون است، من را اصلاً نمى بیند.
باز هم سؤالم بی جواب میماند و من، خوشحال، از مغازه بیرون مى آیم.
*نمى دانید؛*
??واقعاً نمى دانید چه لذتى دارد وقتى مردهایى كه به خیابان مى آیند تا لذت ببرند، ذره اى به تو محل نمى گذارند.
*نمى دانید؛*
°•√واقعاً نمى دانید چه لذتى دارد وقتى شاد و سرخوش، در خیابان قدم مىزنید؛ در حالى كه دغدغه این را ندارید كه شاید گوشهاى از زیبایى هاتان، پاك شده باشد و مجبور نیستید خود را با دلهره، به نزدیكترین محل امن برسانید تا هر چه زودتر، زیبایى خود را كنترل كنید؛زیبایى از دست رفتهتان را به صورتتان باز گردانید و خود را جبران كنید.
نمى دانید؛
واقعاً نمى دانید چه لذتى دارد وقتى در خیابان و دانشگاه و… راه مىروید و صد قافله دل كثیف، همره شما نیست.
نمى دانید؛
°√•°واقعاً نمى دانید چه لذتى دارد وقتى جولانگاه نظرهاى ناپاك و افكار پلید مردان شهرتان نیستید.
نمى دانید؛
*واقعاً نمى دانید چه لذتى دارد وقتى كرم قلاب ماهى گیرى شیطان براى به دام انداختن مردان شهر نیستید.*
°•`نمى دانید؛
واقعاً نمى دانید چه لذتى دارد وقتى مى بینى كه مى توانى اطاعت خدایت را بكنى؛ نه هوایت را.
نمى دانید؛
واقعاً نمى دانید چه لذتى دارد وقتى در خیابان راه مى روید؛ در حالى كه یك عروسك متحرك نیستید؛ یك انسان رهگذرید.
نمى دانید؛
*واقعاً نمى دانید چه لذتى دارد این حجاب!*