دلنوشته
سلام بر مهدی! بر عدالت گستر عالم! برخورشید آفتاب آفرین و ذخیره خدا بر روی زمین!
سلام بر او که نامش مفتاح فتوح است و یادش معراج قلوب! مِهرش کلید گنج مقصود است و قهرش جحیم خشم معبود!
مولا!
می خواهم حدیث پریشانی دل را بنگارم اما سیلابه های اشک امان از کفم ربوده است.
می خواهم حکایت جنون آمیز دلدادگیم را واگویم ولی گره های بغض گلویم را فشرده است.
می خواهم منتظر بمانم و بارانتظار را همچنان بر دوش کشم اما چه کنم که سنگینی این بار پشتم را خمیده است.
ای رحمت عالمیان! و ای تتمه دور زمان!
دیگر بس است این سوز طاقت سوز هجران.
جانا! تا به کی در پشت پنجره انتظار رؤیای آمدنت را به نظاره بنشینیم؟
آیا نه وقت آن رسیده که نقاب از چهره برگیری و بازار حسن فروشان جهان را به یکباره رونق ببری؟!
هزار و اندیست که چشم به راهان قدومت، بر لب فغان دارند و بر جگر خراش.
هزارواندیست که دلهای منتظران، در تمنای وصالت، در بساط آه می پرورند ودر سینه داغ.
عمری است که در کوچه سارانتظارسرگردان وحیرانیم. دیری است که در کویرستان غیبت عطشان و بی قراریم. چه می شود اگرشب سرد و فسرده فراق را به صبح دل انگیز وصال آذین بندی؟
چگونه است که این همه طلب و تمنا گره از کارفرو بسته ما نمی گشاید؟ بگو چه چاره کنیم؟
آری!….
اینک همسفر با قافله منتظران دست انابت به امید اجابت به درگاه حق جل و علا برمی داریم و خدای را به تضرع و زاری می خوانیم که:
بار الها!
تتمه ظهور دولت حجتت را به لطف و کرمت بر ما ببخش!
الهی آمین یا رب العالمین