دفاع گرگ از آزادی زن!
حکایت:
*دفاع گرگ از آزادی زن!*
چوپان گله گوسفندان را به آغل برد و همه درهای آن را بست. چون گرگهای گرسنه سر رسیدند، درها را بسته یافتند و از رسیدن به گوسفندان ناامید شدند. برگشتند تا نقشه ای برای آزادی گوسفندان از آغل پیدا کنند.�
سرانجام گرگها به این نتیجه رسیدند که راه چاره، برپایی تظاهراتی جلوی خانه چوپان است که در آن آزادی گوسفندان را فریاد بزنند.
گرگها تظاهرات طولانی را برپا کردند و به دور آغل چرخیدند.
چون گوسفندان فریاد گرگها را شنیدند که از آزادی و حقوق شان دفاع میکنند، برانگیخته شدند و به آنها پیوستند.
آنها شروع به انهدام دیوارها و درهای آغل با شاخهایشان کردند تا اینکه دیوارها شکسته شد و درها باز گردید و همگی آزاد شدند.
*گوسفندان به صحرا گریختند و گرگها پشت سرشان دویدند. چوپان صدا میزد و گاهی فریاد میکشید و گاهی عصایش را پرتاب میکرد تا بلکه جلویشان را بگیرد. اما هیچ فایده ای نه از فریاد و نه از عصا دستگیرش نشد.*
گرگها گوسفندان را در صحرایی بدون چوپان و نگهبان یافتند. آن شب، شبی تاریک برای گوسفندان آزاده بود و شبی اشتها آور برای گرگهای به کمین نشسته.
*روز بعد چون چوپان به صحرایی که گوسفندان در آن آزادی خود را بدست آورده بودند رسید، جز لاشه های پاره پاره و استخوان های به خون کشیده شده، چیزی نیافت.*
*حکایتی است که بسیار شنیده اید!*
*اما تظاهرات گرگهای دنیا برای آزادی زن چقدر با این حکایت مشابهت دارد.*
*چون گرگهای انسان نما دیدند که رسیدن آنان به زنان مومن و پاکدامن به دلیل سرپرستی پدران و ماندن در خانه و به دلیل حجاب و نقاب غیرممکن است، تظاهراتی برپا کردند و خواستار آزادی زنان شدند. اما هدف آنان آزادیشان نبود بلکه آزادی، راه رسیدن به آنان بود.*
آزادی یا حراج!