آوای دل

خانهتماس ورود

دختری که همه را شیفته خود کرد...

ارسال شده در 25 مرداد 1396 توسط ترنم در بدون موضوع

دختری که همه را شیفته خود کرد…*

*روزی جوان نزد پدرش آمد و گفت:*
*دختری را دیده ام و میخواهم با او ازدواج کنم من شیفته زیبایی و جذابیت این دختر و جادوی چشمانش شده ام.*

*پدر با خوشحالی گفت:*
*این دختر کجاست تا برایت خواستگاری کنم؟*

*پس به اتفاق رفتند تا دختر را ببینند‌.*

*اما پدر به محض دیدن دختر دلباخته او شد و به پسرش گفت:*
*ببین پسرم این دختر هم تراز تو نیست! و تو نمیتوانی خوشبختش کنی، او را باید به مردی مثل من تکیه کند،!*

*پسر حیرت زده جواب داد:*
*امکان ندارد پدر! کسی که با این دختر ازدواج میکند من هستم نه شما!!❗*

*پدر و پسر با هم درگیر شدند و کارشان به قاضی کشید ماجرا را برای قاضی تعریف کردند.*

*قاضی دستور داد دختر را احضار کنند تا از خودش بپرسند که میخواهد با کدامیک از این دو ازدواج کند.*

*⚖قاضی با دیدن دختر شیفته جمال و محو دلربایی او شد و گفت این دختر مناسب شما نیست بلکه شایسته ی شخص صاحب منصبی چون من است.*

پس این بار سه نفری با هم درگیر شدند و برای حل مشکل نزد وزیر رفتند.*

*وزیر با دیدن دختر گفت:*
*او باید با وزیری مثل من ازدواج کند.*

*و قضیه ادامه پیدا کرد تا رسید به شخص پادشاه.*

*پادشاه نیز مانند بقیه گفت این دختر فقط با من ازدواج میکند!!*

*بحث و مشاجره بالا گرفت تا اینکه دختر جلو آمد و گفت:*
*راه حل مسئله نزد من است، من میدوم و شما نیز پشت سر من بدوید اولین کسی که بتواند مرا بگیرد با او ازدواج خواهم کرد!!*
و بلافاصله شروع به دویدن کرد و پنج نفری پدر؛ پسر؛قاضی ؛ وزیر و پادشاه بدنبال او،ناگهان هرپنج نفر با هم به داخل چاله عمیقی سقوط کردند.*

*دختر از بالای گودال به آنها نگاهی کرد و گفت:*
*آیا میدانید من کیستم⁉*

*من دنیا هستم …*

*من کسی هستم که اغلب مردم بدنبالم میدوند و برای بدست آوردنم با هم رقابت میکنند.*
*و در راه رسیدن به من از دینشان، معرفت و انسانیت شان غافل میشوند.*
*و حرص طمع انها تمامی ندارد تا زمانیکه در قبر گذاشته میشوند در حالی که هرگز به من نمیرسند.*

نظر دهید »

پول مال خودمونه ولی منابع مملکت مربوط به جامعه است!

ارسال شده در 25 مرداد 1396 توسط ترنم در بدون موضوع

ﺁﻟﻤﺎﻥ ﮐﺸﻮﺭﯼ ﺗﻮﺳﻌﻪ ﯾﺎﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ.

ﺷﺎﯾﺪ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﯿﺪ ﮐﻪ بیشتر ﻣﺮﺩم آلمان ﺯﻧﺪﮔﯽ پولدارهای ایران را ﺩﺍﺭﻧﺪ.

ﺷﺨﺼﯽ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺷﻬﺮ ﻫﺎﻣﺒﻮﺭﮒ ﺁﻟﻤﺎﻥ ﺭﻓﺘﯿﻢ، ﻫﻤﮑﻼﺳﯽ ﻫﺎﯼ
ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻫﻤﺎﻥ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻧﯽ ﺑﺮﺩﻧﺪ.

زﻭﺝ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﻏﺬﺍ ﻣﯿﻞ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﻓﻘﻂ ﺩﻭ ﺑﺸﻘﺎﺏ ﻭ ﺩﻭ ﻋﺪﺩ ﻧﻮﺷﯿﺪﻧﯽ ﺭﻭﯼ ﻣﯿﺰﺷﺎﻥ ﺑﻮﺩ.
ﺗﻌﺠﺐ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﺁﯾﺎ ﭼﻨﯿﻦ ﻏﺬﺍﯾﯽ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺑﺮﺍﯼ یک ﺩﯾﺪﺍﺭ ﺭﻣﺎنتیک ﻣﻨﺎﺳﺐ ﺑﺎﺷﺪ.

ﺩﺭ ﻣﯿﺰ ﺩﯾﮕﺮ ﭼﻨﺪ ﺧﺎﻧﻢ ﻣﺴﻦ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﭘﯿﺸﺨﺪﻣﺖ ﻏﺬﺍ ﺑﻪ ﻣﻘﺪﺍﺭ ﮐﻤﯽ ﺑرای آﻧﻬﺎ ﺁﻭﺭﺩ ﻭ آنها ﺳﻌﯽ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪکه هیچ ماده غذایی باقی نگذراند.

ﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﺎ ﮔﺮﺳﻨﻪ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﻫﻤﮑﻼﺳﯿﻬﺎﯾﻤﺎﻥ ﻣﻘﺪﺍﺭ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﻏﺬﺍ ﺳﻔﺎﺭﺵ ﺩﺍﺩﻧﺪ بطوﺭیکه ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺳﯿﺮ ﺷﺪﻥ ﯾﮏ ﺳﻮﻡ ﻏﺬﺍ ﻫﻨﻮﺯ ﺭﻭﯼ ﻣﯿﺰ ﺑﻮﺩ.

ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺻﺪﺩ ﺗﺮﮎ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﺧﺎﻧﻮﻡ ﻫﺎﯼ ﭘﯿﺮ ﺑﻪ ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ﺑﺎ ﻣﺎ ﺻﺤﺒﺖ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪﯾﻢ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺗﻠﻒ ﮐﺮﺩﻥ ﻏﺬﺍﯼ ﺯﯾﺎﺩ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺑﻮﺩﻧﺪ.

ﺩﻭﺳﺘﻤﺎﻥ ﮔﻔﺖ: ﻣﺎ ﭘﻮﻝ ﻏﺬﺍ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺩﻫﯿﻢ ﻭ ﺩﯾﮕﺮ ﭼﻪ ﺍﻫﻤﯿﺘﯽ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﻏﺬﺍﯼ ﺍﺿﺎﻓﯽ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﺳﺖ.

ﺧﺎﻧﻮﻡ ﭘﯿﺮ ﺳﭙﺲ ﻣﻮﺑﺎﯾﻠﺶ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺯﻧﮓ ﺯﺩ ﻭ ﺷﺨﺼﯽ ﺑﺎ ﯾﻮﻧﯿﻔﻮﺭﻡ ﺍﺯ ﺳﺎﺯﻣﺎﻥ ﺍﻣﻨﯿﺖ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﺪ.

ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺭﺍ ﻓﻬﻤﯿﺪ۵۰ ﯾﻮﺭﻭ ﺟﺮﯾﻤﻪ ﺷﺪﯾﻢ.

ﺍﻓﺴﺮ ﺑﻪ ﻣﺎ ﮔﻔﺖ : ﺁﻥ ﻣﻘﺪﺍﺭ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺳﻔﺎﺭﺵ ﺑﺪﻫﯽ، ﭘﻮل ﻣﺎﻝ ﺗﻮ ﺍﺳﺖ ﻭﻟﯽ ﻣﻨﺎﺑﻊ ﻣﻤﻠﮑﺖ متعلق ﺑﻪ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺍﺳﺖ.

ﺗﻌﺪﺍﺩ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺩر ﺟﻬﺎﻥ ﻫﺴتند ﮐﻪ ﺑﺎ ﮐﻤﺒﻮﺩ ﻏﺬﺍ ﻣﻮﺍﺟﻪ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﻫﯿﭻ ﻋﺬﺭﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻠﻒ ﮐﺮﺩﻥ ﻣﻨﺎﺑﻊ ﻗﺎﺑﻞ ﻗﺒﻮﻝ ﻧﯿﺴﺖ .

ﻃﺮﺯ ﺗﻔﮑﺮ ﻣﺮﺩﻡ ﭼﻨﯿﻦ ﮐﺸﻮﺭ ﺛﺮﻭﺗﻤﻨﺪﯼ شگفت زده مان ﮐﺮﺩ.

ﻣﺎ ﺩﺭ ﮐﺸﻮﺭﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ میکنیم ﮐﻪ ﭘﯿﺸﺮﻓﺘﻪ ﻧﯿﺴﺖ و برای اینكه ﻣﻨﺎﺑﻊ ان به مرحله قابل استفاده شدن برسند، هزینه زیادی صرف شده است.
با این وجود، ﻣﻨﺎﺑﻊﮐﺸﻮﺭ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﮐﺜﺮ ﻣﻮﺍﻗﻊ ﺑﻪ ﻫﺪﺭ ﻣﯽ ﺩﻫﯿﻢ.

ﺑﯿﺎﯾﯿﺪ ﺑﺎ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ ﺩﺭ ﻣﺼﺮﻑ ﻣﻨﺎﺑﻊ ﻣﺤﺪﻭﺩﻣﺎﻥ ﺻﺮﻓﻪ ﺟﻮﯾﯽ ﮐﻨﯿﻢ.

ﺯﯾﺮﺍ ﺍﮔﺮ ﭼﻪ ﭘﻮﻝ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺍﺳﺖ، ﻭﻟﯽ ﻣﻨﺎﺑﻊ ﻓﻘﻂ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﻠﮑﻪ ﻣﺘﻌﻠﻖ ﺑﻪ ﺗﮏ ﺗﮏ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺍﺳﺖ.

با وجود کم آبی و ارزش محصولات کشاورزی و مواد غذایی هم در منزل اسراف نکنیم و هم اگر به رستوران و عروسی رفتیم بدون رودربایستی اضافه غذای خودمان را ببریم خانه بعد استفاده کنیم.

نظر دهید »

هیچ زنی به تنهایی نمیتونه بد و هرزه باشه

ارسال شده در 25 مرداد 1396 توسط ترنم در بدون موضوع

بودا به دهی سفر كرد. زنی كه مجذوب سخنان او شده بود از بودا خواست تا مهمان وی باشد. بودا پذیرفت و مهیای رفتن به خانه زن شد. كدخدای دهكده هراسان خود را به بودا رسانید و گفت: «این زن، هرزه است به خانه او نروید.»
بودا به كدخدا گفت: «یكی از دستانت را به من بده.»
كدخدا تعجب كرد و یكی از دستانش را در دستان بودا گذاشت.
آنگاه بودا گفت: «حالا كف بزن.»
كدخدا بیشتر تعجب كرد و گفت: «هیچ كس نمی‌تواند با یك دست كف بزند.»
بودا لبخندی زد و پاسخ داد: «هیچ زنی نیز نمی تواند به تنهایی بد و هرزه باشد، مگر این كه مردان دهكده نیز هرزه باشند. بنابراین مردان و پول‌هایشان است كه از این زن، زنی هرزه ساخته‌اند.»

افسانه‌های بودایی

نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 1214
  • 1215
  • 1216
  • ...
  • 1217
  • ...
  • 1218
  • 1219
  • 1220
  • ...
  • 1221
  • ...
  • 1222
  • 1223
  • 1224
  • ...
  • 1508
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

آوای دل

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • احادیث
  • احترام به والدین
  • احکام
  • اخبار و رویدادها
  • اخلاقی
  • اذکار و دعاها
  • اعیاد ومناسبتها
  • امام زمان(عج)
  • بدون موضوع
  • بسم الله الرحمن الرحیم
  • بیداری از خواب غفلت
  • تربیت فرزند
  • تلنگر
  • حجاب وعفاف
  • حدیث نوشته
  • حفظ قرآن
  • خداوند تبارک
  • خرافات
  • دانستنی های پزشکی
  • دهه ولایت
  • روانشناسی کودکان
  • روایات
  • سخن امیرالمومنین
  • سخنان بزرگان
  • سخنان مقام معظم رهبری
  • سلامت بانوان
  • شهدا شرمنده ایم
  • صلوات
  • طب سنتی
  • طلبگی
  • عبادت و بندگی
  • عکس نوشته
  • غدیر
  • فاطمیه
  • قرآن
  • متفرقه
  • محرم
  • محرم
  • مذهبی
  • نماز
  • نهج البلاغه
  • همسرداری
  • پزشکی
  • پزشکی
  • پژوهشی

Random photo

راهکار رفع افسردگی و اضطراب

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟