داستان "مرد دلّاک و امام زمان(عج)"
داستان “مرد دلّاک و امام زمان(عج)”
احترام به پدر موجب رضایت حضرت ولی عصر
(سلاماللهعلیه)
ماجرای تشرّف فرد دلّاک به محضر امام زمان “سلام الله
علیه” در مسجد سهله…
مرحوم شیخ عباس قمّی به واسطه یکی از علماء معروف
نجف نقل میکند : شخص راستگویی دلّاک بود و پدر
پیری داشت كه کوتاهی نمى كرد در خدمتگزارى او حتّى
آن كه خود براى او آب، در مستراح حاضر مىكرد و
مىايستاد منتظر او كه بيرون آيد و به مكانش برساند
. همیشه در خدمت او بود مگر در شب چهارشنبه كه به
مسجد سهله مى رفت، اما پس از مدتی، رفتن به مسجد
را ترک کرد، پس پرسيدم از او سبب این عمل را؟ گفت :
چهل شب چهارشنبه به آنجا رفتم، چون شب چهارشنبه
آخر شد ميسّر نشد براى من رفتن مگر نزديك مغرب.
پس تنها رفتم و شب شد، و من مىرفتم تا آن كه یک
سوم راه باقى ماند و شب ماهتابى بود. پس شخص
عربى را ديدم كه بر اسبى سوار است و رو به من كرده
پس در نَفسِ خود گفتم : زود است كه اين مرا برهنه
كند. چون به من رسيد به زبان عربی با من سخن گفت و
از مقصد من پرسيد؟ گفتم : مسجد سهله. گفت : با تو
چيزى هست از خوردنى؟ گفتم: نه. گفت : دست خود را
داخل در جيب خود كن. گفتم: در آن چيزى نيست. باز
آن سخن را مكرّر فرمود به تندى. پس دست در جيب
خود داخل كردم در آن مقدارى كشمش يافتم كه براى
طفل خود خريده بودم و فراموش كردم كه بدهم پس در
جيبم ماند. آنگاه به من فرمود اوصيك بالعود! اوصيك
بالعود! سه مرتبه.
و «عود» به لسان عرب بدوى «پدر پير» را مىگويند
يعنى : وصيت مىكنم تو را به پدر پير تو! آنگاه از نظرم
غايب شد. پس دانستم كه او مهدى عليهالسّلام است و
اين كه آن جناب راضى نيست به مفارقت من از پدرم
حتّى در شب چهارشنبه، پس ديگر نرفتم به مسجد.
منتهى الآمال فى تواريخ النبى و الآل عليهمالسلام، ج۳،
ص۲۰۸۲